دل نوشته های روزمره

HoMe / eMaiL / Design / Profile





 

تقديم به آناني كه هنوز هم تكه اي از آسمان در چشما نشان ، جرعه اي از دريا در دستانشان و تجسمي زيبا از خاطره ی  ايثار گل هاي سرخ در معبد ارغواني دلهايشان به يادگار مانده است .

                                                           

انتظار واژه ی غریبی است ...


واژه ای که روزها یا شایدم ماههاست که با آن خو گرفته ام.


که چه سخت است انتظار


هر صبح طلوعی دیگر است بر انتظارهای فرداهای من!


خواهم ماند تنها در انتظار تو


چرا نوشتم در برگ تنهاییم برای تو، نمیدانم؟


شاید روزی بخوانند بر تو، عشق مرا ...


می دانم روزی خواهی آمد، می دانم ...

 

گریان نمی مانم، خندانم!


برای ورودت ای عشق.

 

وقتی که به یادت می افتم، به یاد خاطراتت ...


نامه هایت را مرور می کنم، یک بار ... نه ... بلکه صد بار


وجودم را سراسر عشق فرا می گیرد ...


و اشک شوق بر گونه هایم روانه میشوند ...


تنها میگویم همیشه در قلب منی تو ...


میدانم که باز خواهی گشت ... می دانم!


به یاد لحظات خوش انتظار و تنهایی ...


به یاد او و تقدیم به او ...

حمیدرضا . پنجشنبه نهم آبان ۱۳۸۷ . 1:50 .


Desiner: lady skin